پیمان عباسی که نگارش فیلمنامه آثاری چون فیلمهای سینمایی «زهر مار»، «پرتقال خونی» و «توفیق اجباری» را در کارنامه خود دار در گفتگو با ایلنا، به نقد و بررسی سینمای کمدی پرداخت که در ادامه مشروح این گفتگو را میخوانید:
سطح فیلمهای کمدی سینمای ایران در یک سال گذشته را چطور ارزیابی میکنید؟
هر سال جوی شکل میگیرد که یک جریان و فضا در سینمای کمدی با همراه یک سری بازیگر در آن قرار میگیرند و تهیهکنندههایی که دنبال پول هستند هم بلافاصله موجسواری میکنند؛ مثلا در مقطعی که ما کار میکردیم بازیگرانی مثل مجید صالحی و علی صادقی بودند که در هر فیلمی سعی میشد از آنها استفاده کرد حالا به دورهای رسیدیم که بازیگرانی چون پژمان جمشیدی و بهرام افشاری در این آثار دیده میشوند. این وضعیت را در حیطه هنر سینما نمیتوان دستهبندی کرد بلکه مربوط به بخش صنعت سینما میشود چراکه در آن هیچ چیزی به اندازه پول و درآمدزایی اهمیت ندارد و به طور کل تلاش بر این است که پولی به جیب زده شود که معمولاً هم این اتفاق رخ میدهد و معادلاتشان درست است و کسانی که تفکراتشان کمی قدیمیتر است، مثل آقای فرحبخش نمیتوانند در این عرصه به موفقیت چندانی برسند.
امروز شوخینویسیهای فیلمهای کمدی از شوخیهای اینستاگرامی برداشت میشود و کلیت قصه اهمیت چندانی ندارد بلکه فیلمها متشکل از آیتمهای به هم پیوستهای است که کارکردش خنداندن مردم در سینماها است. من نمیتوانم بگویم که این نوع فیلمسازی خوب یا بد است چون حداقل این چرخه پابرجاست و اصطلاحاً چرخ سینما با همین فیلمها میچرخد و تا حدودی میتوان گفت که سینما را زنده نگاه داشتهاند.
آیا فقط ستارهمحور بودن آثار و همچنین الگو گرفتن از شوخیهای اینستاگرامی است که ما را به این نتیجه میرساند که این سینما جریانی صرفاً اقتصادی است؟
اینستاگرام حوصله آدمها را کوتاه میکند، ما قبلاً کتاب میخواندیم اما بعدتر مقاله میخواندیم و حالا به جای اینکه یک مقاله سه صفحهای بخوانیم، ویدئویی ۳۰ ثانیهای میبینیم و حتی در بسیاری مواقع ۳۰ ثانیه هم فرصت نداریم و اگر ویدئو نظر ما را جلب نکند سریع به سراغ ویدئوی بعدی میرویم. حتی اپلیکیشنهایی مثل واتساپ برای پیامهای صوتی قابلیتی قرار داده که صدا با سرعت بیشتری پخش شود چون مردم اصلاً حوصله ندارند و به تبع آن مردم حوصله دیدن فیلمها و شنیدن و خواندن قصههای طولانی را ندارند و صرفاً میخواهند چند شوخی در کنار هم ببینند یا ۱۰ تا جوک پشت سر هم بشنوند و از سینما بیرون بیایند. سینمای کمدی به طور کل به این سمت رفته و آثار کمدی هم کاملاً قابل پیشبینی شدهاند در حالیکه زمانی فیلمهایی چون «خارش هفت ساله» بیلی وایلدر ساخته میشدند و این فیلمها واقعاً عمق و مفهوم داشتند. حتی در سینمای خودمان هم فیلمهای کمدی بسیار خوبی ساخته میشدند؛ آثاری مثل «آدم برفی» یا «مرد عوضی» که آثار نسبتاً خوبی در سینمای کمدی هستند.
چند وقت پیش همه فیلمهای کمدی اخیراً ساخته شده را پشت سر هم دیدم و هیچ کدام از شوخیهای این آثار من را نخنداند چون همه را قبلاً در اینستاگرام دیده بودم. با این حال نمیتوانم این نوع فیلمها را کاملاً رد کنم و آن را بد بدانم چون جامعه امروز ما این نوع فیلمسازی را میپسندد و موجی است که ایجاد شده و جامعه کاری به این ندارد که هنرمندان و کارشناسان این سینما را دوست ندارند. از طرفی برای سینما هم مسئله مهمتر در شرایط حاضر این است که بتواند اقتصاد خود را داشته باشد.
سینما در این شرایط چگونه میتواند به جای ذائقهمحوری، ذائقهساز باشد؟
آثار خوبی که در تاریخ سینمای کمدیمان داریم تکرارشان دیگر نمیتواند نتیجهبخش باشد. ما باید بدانیم که در کجای دنیا و با چه ویژگیهایی زندگی میکنیم؛ ایران با همه جای دنیا تفاوت دارد. ذائقه مخاطب سینما را اتفاقاً در این سالها تغییر دادهاند و آنقدر این ذائقه محدود شده که میبینیم همه فیلمها از ترس اینکه در گیشه شکست نخورند شبیه هم شدهاند.
آیا میتوان شکلگیری این ذائقه را به شکلی دانست که جریانی آگاهانه آن را ایجاد کرده است؟
بخشی از این ذائقه ناخودآگاه شکل گرفته، مثلاً من دختری ۱۵ساله دارم که میبینم به بخشی از شوخیهای این فیلمها میخندد و به نظر میرسد که استانداردها برای من به شکل دیگری تعریف شده است؛ ممکن است یک جوان یا نوجوان از سالن سینما بیرون بیاید، فیلم را اثر خوبی نداند اما همین که فیلم توانسته او را بخنداند کافی است.
من که از نسل دیگری آمدم در ۵۰ سالگی وقتی فیلمهای روی پرده را میبینم، هیچ کدامشان نمیتواند من را بخنداند؛ پس فکر میکنم بخشی از این اتفاق ناخودآگاه است و به شرایط زمانه مربوط میشود.
اما درباره آگاهانه بودن شکلگیری این ذائقه هم باید بگویم که من خودم فیلمنامهای داشتم که به آن مجوز ندادند و این فیلمنامه با آثاری که این روزها بر پرده سینماها میبینید متفاوت بود و دلیلی هم برای رد کردن آن وجود نداشت. محدودیتها بسیار زیاد شده و به همین دلیل است که امروز سینمای زیرزمینی شکل گرفته و وقتی به فیلمساز مجوز نمیدهند و او مجبور است بدون مجوز فیلم بسازد، طبیعی است که وقتی تصمیم میگیرد زیر بار مجوز نرود ملتهبترین سوژهها را انتخاب کند که حداقل هم دلش خنک شود و هم بیشتر دیده شود.
چرا اصلاً سینمای زیرزمینی کمدی شکل نگرفته است؟
هنوز سینمای زیرزمینی در ژانر کمدی شکل نگرفته، به هر حال وقتی کسی با مخالفت روبرو میشود و سعی میکند در شرایطی سخت حتی با پول قرض گرفتن فیلم بسازد، حرفی را میزند که دلش میخواهد و معمولاً این حرفها بر آمده از درد هستند.
امکان دارد که در آینده چنین سینمایی شکل بگیرد، حداقل در فضای مجازی جنسی از کمدی شکل گرفته که ساختار رسمی محتوای آن را نمیپسندد و قطعاً به آن مجوز نمیدهد و این محتوا، جنس کمدی نسل امروز است که در توییتر و اینستاگرام آن را میبینیم. فعلاً محتوای کمدی خوب در فضای مجازی در قامت رئالیتیشو است، کلیپهایی که تولیدکنندگانش برای شوخیهایشان طراحیهایی در نظر گرفتهاند و مطمئن باشید اگر در رقابت با آثار رسمی قرار بگیرند قطعاً آثاری چون «جوکر» هم در برابر آنها هیچ حرفی برای گفتن نخواهند داشت.
چه عواملی باعث شده که اثری تولید شده با یک تیم حرفهای در رقابت با محتوای تولید شده در فضای مجازی نتواند حرفی برای گفتن داشته باشد؟
نسل جدید ویژگیهایی باورنکردنی دارد، من بچههایی ۸ ساله میبینم که تسلطشان بر هوش مصنوعی حیرتانگیز است. نسل ما به نسل جدید فرصت نمیدهد تا آنها زمام امور را در دست بگیرند، در نتیجه آنها مجبور هستند که با امکانات خودشان محتوا تولید کنند و قدیمیها در دور تسلسل خودشان گرفتار هستند و با ترس از خطوط قرمز کارهایی میکنند تا از دور خارج نشوند.
اگر شرایطی رویایی اتفاق میافتاد و برای یک سال همه محدودیتها برداشته میشد آن زمان میفهمیدیم که چه کسانی استعداد دارند و چه کسانی به لطف شرایط توانستهاند جایگاه خود را حفظ کنند.
آخرین فیلم کمدی خوبی که در سینمای ایران دیدهاید، مربوط به چه سالی میشود؟
چند وقت پیش فیلم «خداحافظ دختر شیرازی» افشین هاشمی را دیدم که هرچند زیاد خندهدار نبود اما خیلی این فیلم را دوست داشتم که شاید مربوط به بازی درخشان بازیگران قدیمیاش میشد و به نوعی «دختر خداحافظی» را بازسازی کرده بودند که نشان میدهد هنوز هم سینمای دهه ۱۹۶۰ آمریکا در قصهنویسی از امروز ما جلوتر است.
اما اگر بخواهم یک کمدی بسیار خوب که واقعاً دیدنش من را به وجد آورد معرفی کنم، فصلهای اول سریال «پایتخت» واقعاً نمونههای خوبی است.
آینده جریان رسمی سینمای کمدی را در حوزه کمدی چطور میبینید؟
به نظر میآید سینمای ما این خاصیت را دارد که هر سال چند فیلم ساخته شود که نوآوریهای خاصی داشته باشد تا بتواند استانداردها را در یک حدی نگاه دارد یا حداقل کمی ارتقا دهد و بتواند در گیشه هم رکوردشکنی کند. باقی فیلمها تکراری هستند و من فکر میکنم در سال جاری و سال آینده باقی سینما به سمت نابودی میرود چون فیلمهایی که در جشنواره فجر سال گذشته دیدم آثاری بودند که گویی مدیریت فرهنگی کشور تلاش دارد که تعریفی از فرهنگ ارائه دهد و بگوید که باید این فیلمها را ببینید در حالیکه مردم آن فیلمها را نمیبینند.
مدیریت فرهنگی ما میتواند با سفارش و دستور هرچقدر که دلش میخواهد فیلمهای مطلوبش را بسازد اما چون این فیلمها از دل نمیآیند به دل هم نمینشینند و دیده نمیشوند.
احتمالاً فیلمهای بسیاری در سال جاری با شکست روبرو میشوند، چند فیلم کمدی که باز هم قصهشان در دهه ۱۳۶۰ میگذرد ساخته و اکران میشوند که ممکن است فروش خوبی داشته باشند. وضعیت را برای سینمای اجتماعی واقعاً نامساعد میدانم و فکر میکنم این سینما در وضعیت بسیار بدی قرار دارد و باید برای آن تدبیری اندیشیده شود.
ارسال نظر